نوروز سال 1394

باسلام به دخمل گلم

عیدت مبارک باشه عزیزم هزاران بار . باز هم بهاری دیگر از راه رسید و شما 5 امین بهار زندگیت را پشت سر گذاشتی به امید هزاران بهار  سلامتی و شادی برای تو دختر عزیزم.

امسال بهار بابا احسان پیش ما نبود و ما بعد از بررسیهای بسیار تصمیم گرفتیم بریم اهواز .هم مامان جون فریده خیلی دلش میخواست هم من دیدم شما خیلی تنهایی تو عید اذیت میشی . خلاصه بلیط گرفتیم برای 27 ام و رفتیم اهواز .خیلی همه چیز عالی بود اونجا و خیلی به شما و من خوش گذشت .اما طبق معمول شما سرماخوردی و تب شدید کردی طوری که از شب سال تحویل که ساعت 2.30 نیمه شب بود تا ساعت 7 صبح من شما رو با کیسه یخ خنک میکردک اما تب شما پایین نمیومد . ظهر هم خونه خاله توران جان دعوت بودیم ولی خب با این شرایط نمیشد رفت مهمونی .مامان جون هم طفلی خیلی نگران و ناراحت شما بود . خوشبختانه آقای دکتر شما همیشه  در کنار ما هستن وقتی میریم اهواز . اون روز هم خونه خاله توران همه بودن .آقای دکتر برای شما آنتی بیوتیک تجویز کرد و بعد از ظهر هم خونه خاله جان کاملا گوش و گلوی شما رو معاینه کردند و گفتن شدیدا عفونت داری. خلاصه بعد از خوردن یک و دو وعده دارو حالت خیلی بهتر شد و ماهم مرتب همه جا دعوت میشدیم خیلی به شما و من خوش میگذشت . هوا هم عالی بود همش بارندگی زیاد بود .خونه عمو و عمه جان و دایی و خاله جان همه و همه رفتیم . مریم جون هم بودن و این از همه برای ما بهتر بود .چون شما عاشق مریم جون هستی البته مریم جون هم شما رو خیلی دوست دارن . مرتب باش بودی .طفلی مریم جون .... من خجالت میکشیدم .ماشالا شیطون هم هستییییی

روز چهارم عید با مامان جون و بابا حمید و مریم جون رفتیم دزفول سد دز .عالی بود خیلی به همموم خوش گذشت .دست مامان جون اینا درد نکنه که ما رو بردن . خلاصه ششم عید بود که برگشتیم کرج .شما خیلی دلت برا خونه تنگ شده بود تا رسیدیم پتوی عزیزت رو بغل کردی و رفتی سراغ سی دی های کارتونت. ولی شب موقع خواب خیلی بغز کرده بودی شدیداو دلتنگ شده بودی .خب بهرحال اونجا خیلی به ماخوش گذشت همه دور هم بودیم و کلی بچه های همسن شما بودن که باشون بازی میکردی.

دیگه باید یواش یواش اماده اومدن بابا و عمو امین از آلمان میشدیم که قرار بود 26 فروردین ماه بیان .....