یسنایسنا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

به نام هستي بخش هستي ما

تولد ۷ سالگی یسنا جان

1396/7/9 14:48
نویسنده : مامان
606 بازدید
اشتراک گذاری
 
سلام و درود به دختر نازنینم
مرداد ماه شد و ماه تولد تو اومد و هزارتا برنامه و آرزو که مدام ذهن شمارو مشغول کرده بود .
مامان کادو اسکوتر میخوام .....
مامان کادو عروسکای پونی میخوام
مامام کادو امسال ........ چی میخوام....
بعد از انتخاب روز تولد و دوستانت, شروع به خریدن تدارکات کردیم ... از شب قبل تولد میرقصیدی و اهنگ گذاشته بودی بابا احسان که فشرده شیفت گرفته بود و خیلی درگیر بود این شد که من مجبور شدم از دیگران کمک بگیرم .شب قبل از تولد مامان جون فری و بابا حمید اومدن موندن پیش شما تا من بتونم خریدای تولد رو انجام بدم و همچنین نگین کارگر مامان جون بتی هم اومد برای تمیز کردن خونه و ....... خلاصه با کمک همدیگه بادکنکها رو وصل کردیم و خونه رو تزئین کردیم .همه چیز آبی و صورتی بود .البته به سفارش خودت ...
 
دعوتیا ی امسال
مامان بتی و مامان فری ( مامان جونها)
خاله ماندانا
سارا و ثنا
باران جان
ادرینا و ارشیدا
ثنا جان
ابتین و اناهیتای عزیز
ایناز و ایلین جان و...
کیان جان رفیق دیرینه
و کوروش جان که فرصت نشد بیاد و جای دیگه دعوت بود .
 
شام هم ماکارانی و سوسیس درست کردیم که بچه ها همه سوسیس خوردن غمگین . نمیدونم شما چرا اینقدر گریه میکردی نق میزدی .همش میگفتی خسته شدم . دست نزنین به بادکنکها ... کیکم خراب شد ... شمع رو کسی فوت نکنه .... کادوهام رو زود باز کنید و هزارتا غر دیگه و گریههههه . همه هی میگفتن یسنا جان بخند میخوایم عکس بگیریم ولی شما اصصصلا .طفلی ثنا هی میگفت یسنا چرا اینقدر ناراحتی خطاخطاخطاخطا منم کلی از دستت حرص خوردم .این همه زحمت بکشی آخر سر دخترت همش تو تولدش گریه کنه بجا خوشحال باشه .دلشکستهدلشکستهدلشکسته حسابی قلبم شکست .بعد از کلی اروم کردن شما یواش یواش کادو ها رو باز کردیم . ثنا جان میخوند:
 
گلاب گلاب کاشونه ..... ماشالا
تولد یسنا جونه ...... ماشالا
شما هم گرییییه و جیغ که نخونید دست نزنین . زود باز کنین کادوها رو . خسته شدم میخوام بازی کنم ....دست همگی درد نکنه که واقعا زحمت کشیده بودن
 
کادوها
مامان جونا و ابتین و انای عزیز پول دادن
خاله و بابا احسان طلا
من ..پیراهن
باران جان یه خرگوش گنننننننده
ثنا جان یه خونه بازی گنننننده
سارا و ثنا خونه باربی خوششگل
ایلین و ایناز ساعت مچی سبز رنگ قشنگ
کوروش جان هم یه عروسک نوزاد آبی خوشگل
کیان جان هم یه وسیله کاردستی داد که باش نقاشی رو شیشه میکشیدینو میچسبوندین اینور و اونور
 
دست همه عزیزان درد نکنه اینا رو یادداشت کردم که وقتی بزرگ شدی یادت بیاد عزیزم .آدرینای عزیز هم دستش مونده بود لای صندلی و زخمی شده بود .طفلی نتونست بیاد تولد ولی دو روز بعد به همرا ه مادرش اومد و یه خرگوش ناز نازی بنفش برات آورد .
 
 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)