یسنایسنا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

به نام هستي بخش هستي ما

12 ماهگی

1390/11/10 12:33
نویسنده : مامان
1,785 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزيزم

ورود به دوازده ماهگيتو تبريك ميگم عزيزم .برا خودت ديگه خانمي شدي  و كلي كاراي شيرين ميكني  . خيلي سريع راه ميري و وقتي يه دسته گل به آب ميدي يا داري خراب كاري ميكني تا منو ميبيني در ميري البته وسايل مورد نيازتو برميداري و در ميري.الهي قوربونت شم  .توپ بازي رو خييييييييلي دوست داري ولي اصلا به تلويزيون و برنامه هاي آموزشي مخصوص سن خودت توجه نميكني .اسباب بازي هم كه اصلا دوست نداري .فقط توپ. البته علاقه زيادي به وسايل بزرگتر ها داري از جمله كيف من و بابايي .اگه چشم منو دور ببيني و كيفم دم دست باشه برش ميداري و ميذاري رو شونه هات و راه ميفتي تو خونه نميدونم كجا ميخواي بري عزيزم.

خب از خبرهاي اين ماه بگم كه با بابايي رفتيم شمال و شما تمام مدت توي راه دست ميزدي( از ذوق )و اصلا هم تو صندليت ننشستي .پدر من و بابايي رو دراوردي از بس شيطوني كردي تو ماشين .همش ووووول ميخوردي و دست مي زدي .گاهي هم ميخواستي بري پشت فرمون ماشين و بابايي نميذاشت كه بري و شما هم حمله ميكردي به سرو كله بابايي و موهاشو ميكشيدي يا به سرو روسري من ور ميرفتي.خلاصه بات بساطي داشتيم .ولي خيلي بت خوش گذشت .شب اول كه اصلا نميخوابيدي و همش بدو بدو ميرفتي اونور و اينور و هي ذوق ميكردي و دست ميزدي  چون جاي جديد ديده بودي.دريا هم رفتيم و شما اصلا از آب نترسيدي عزيزم .بابايي شما رو كرد تو موج دريا و كلي كيففففف كردي .تله كابين سواري هم كردي عزيزم .خلاصه ما فكر ميكنيم به شما خيلي خوش گذشته عزيزم .

 دو تا دندون ديگه در راه داري البته توي لثه هستند و من به زور ميبينمشون ولي شما بي تابي ميكني  عزيزم .

يه كم مستقل تر شدي و خودت توي اتاقت ميشيني و بازي ميكني البته كاملا حواست به من هست كه از جلوي چشمات دور نشم و هر از گاهي مياي يه نگاهي به من ميكني ببيني سرجام هستم يا نه .الهي قوربونت شم كه اينقدر شيرين شدي .

عزيزم دقيقا اين مدلي ميخوابي اينم عكست عزيزم.

 چند روز ديگه تولد شماست و من وبابايي همش تو فكريم كه برات چي كار كنيم و كلي ذوق داريم . چقدر زود گذشت عزيزم و شما يك ساله شدي .ايشالا صد ساله شي ماماني .

عزيزم روز جمعه هفتم مرداد تولد دسته جمعي برا شما گرفتيم با دوستاي مرداديت توي رستوران سنتي پارك گفتگو .خيلي خوش گذشت .همه مامان باباها با هم اشنا شدن شما نينيهاي مردادي هم همين طور .خاله ليلا مامان دنيز كوچولو خيلي زحمت كشيده بود عزيزم .شما اونجا حسابي راه رفتي عزيزم و اخر سر هم دستتو كردي تو كيك و ماليدي به لباست .تمام لباست خامه اي شده بود عزيزم .عزيكم شما خيييييييييلي خوب راه ميري خدا رو شكر .

پارك گفتگو (مرداد 90) تولد ني ني ها

يسنايي در حال سفارش به گارسون

 

بابا جان به مناسبت راه افتادنت توي ده ماهگي اين شعر قشنگ رو برات سروده كه من اينجا مينويسم و در قسمت سروده هاي بابايي هم واردش ميكنم .

تاتي تاتي

وقتي رسيد به ده ماه

دختر من افتاد راه

با هر قدم كه ميره

شكرخدا رو ميگه

تكيه ميده به ديوار

ميگه مامان شير بيار

راه كه ميره ميخنده

چشماشو هي ميبنده

وقتي زمين ميفته

با قهقهه ميخنده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سمی مامی رهام و پرهام
16 شهریور 90 11:58
تولد یسنا گلی مبارک باشه عزیزم البته با تاخیر.. خوش به حالش که بابایی اش واسش شعر میگه واقعا هم شعراش قشنگه..