یسنایسنا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

به نام هستي بخش هستي ما

17 ماهگي

1390/10/28 10:00
نویسنده : مامان
593 بازدید
اشتراک گذاری

عزيزم 17 ماهگيت مبارك باشه .دوست دارم يه عالمه .

خيلي بزرگ و بامزه شدي عشق من و همچنين خيلي كلمه و كارهاي جديد ياد گرفتي .

توي اين ماه يه مسافرت با هم رفتيم كه جاي بابايي خيلي خالي بود . خيلي به من و شما خوش گذشت عزيزم خيلي از كارها و كلمات رو توي مسافرت ياد گرفتي و بيشتر بخاطر اين بود كه چندين نفر با شما كار مداوم و صحبت ميكردن ،برات شعر ميخوندن و...

براي اولين بار دايي و خاله و زندايي و شوهرخاله و از همه بهتر و مهمتر دختر خاله خوب و مهربونتو - نيوشا - رو ديدي كه خيلييييي شما رو دوست داره . من و شما دو هفته در كنارشون بوديم و همچنين مراسم كريسمس رو كه خيلي براي شما جالب بود . چون همه جا چراغوني بود و پر از تزئينات زرق و برق دار .

                                               

درمسافرت همه چيز براي شما جذاب بود و تا اونجا كه تونستي كنجكاوي كردي . توي پرواز اصلا ماماني رو اذيت نكردي با اينكه تقريبا 12 ساعت تو پرواز بودي گريه نكردي ولي تا دلت بخواد شيطوني كردي و نق ونوق زدي .تا صداي گريه بچه اي رو ميشنيدي از روي پاي من ميومدي پايين و ميرفتي پيش بچه مردم ببيني چرا گريه ميكنه .طول هواپيما رو صد دفعه رفتي و برگشتي و از كار همه سر در اوردي .پيش مهماندارها هم ميرفتي .تنها جايي كه نشد بري اتاق خلبان بود كه خدا رو شكر شما رو راه نميدادند .

توي مسافرت 6 تا دندون باهم دراوردي البته هنوز رشدشون ادامه داره .4 تا آسياب و دوتا نيش .قبل از مسافرت توي لثه بودن ولي بعد به طور كامل درومدن و رشد كردن

خب از شيرين زبونيهات بگم كه حسابي بلا شدي و حرف ميزني .كلماتي رو كه تو مسافرت ياد گرفتي :

آقققا = آقا

گل = گل

تپپپوم = تموم

دللام = سلام  و....

و همچنين جملات دو كلمه اي كه كامل نميتوني بگي و از هر كلمه دو حرفش رو ميگي و من متوجه ميشم كه منظور شما چيه .

بعد از مسافرت شما مريض شدي يكي از گوشاي شما متورم شد و دكتر دارو داد البته بعد يك هفته مصرف مداوم داروهات خوب خوب شدي .ولي بخاطر بيمار بودن شما ماماني چند سري از سرويس اداره جاموند چون شبا با شما بيدار بودم و صبحها خواب ميموندم .يك روز هم كه نشد بيام اداره .ولي خدا رو شكر شما كاملا خوب و تندرست شدي .

وقتي شما خوب شدي مادر جون از اهواز اومد برا ديدن شما و شما حسابي كيف كردي چون ديگه پرستار مهربون شما نميومد و تمام وقتت رو با مادر جون بازي ميكردي تو خونه .مادر جون هم تا ميتونست به شما ميرسيد روزي چند بار به شما اب پرتقال و اب هويج و.... ميداد .دستش درد نكنه آخه من اصلا نميرسم كه به شما آب هويج و پرتقال بدم .مگر اينكه روز تعطيلي باشه و من خونه باشم .

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)