تابستان 97 - خاله مژگان و عمو امین خوش آمدین
خدارو شکر امسال تابستون خیلی خوبی داشتیم یکی از اتفاقای خوبشششش .... که خیلی خیلی هم خوب بود ... اومدن خاله مژگان و عععامو امین به ایران بود ... واقعا جمعمون جمع شده بود .همش مهمونی و دور همی ...تهران گردی و رفتن به خونه ی اقوام و فامیل ...خیلی به شما خوش گذشت .البته به همه ی ما در کنار هم خوش گذشت واقعا خدارو شکر میکنیم از داشتن جمعهای گرم فامیلی . علاوه بر تولد شما ، تولد باربد پسر مژده جون هم بود که با نیوشای عزیز به تهران رفتیم خیلی به همگیمون خوش گذشت . مخصوصا به من و شما چون نیوشا جان رو با خودمون برده بودیم . شما نمیزاشتی یک دقیقه فقط یک دقیقه نیوشا راحت باشه و گوشاش استراحت کنه یکبندددد حرف میزدی سوال می پرسیدی .طفلی نیوشای آروم من .
چند روز آبتین و انا اومدن خونه مامان جون بتی و همگی باهم بودیم البته من شبا برمی گشتم خونه ولی شما میموندی پیش خاله مژگان عزیز و با بچه ها و نیوشا حسابی سرت گرم بود .
خاله خاله جان .جان خاله جان چه خاله ای .چه خاله ای . هرچی بگم از این خاله ها کم گفتم . خاله مژگان حمامت می کرد . .. لباساتو میشست اتو میکرد .می بردت بیرون و پیاده روی .. . بوی گل میدادی از بس میشستت و موهاتو سشوار می کرد . خیلی خیلی از من بهتر مراقب شما بود . خدا خیرش بده .منم چند روزی استراحت کردم . شما اصلا برنمیگشتی خونه ... تاااااا اینکه عااامو امین از المان اومدن و شما رفتی پیش مامان جون فری موندی صبر نداشتی تا یکم عااامو امین استراحت کنه ........
از فکر سوغاتیها خوابت نمیرد که .حسابی امسال سوغاتی های رنگاوارنگ گیرت اومد . دست همه ی عزیزان درد نکنه .