یسنایسنا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه سن داره

به نام هستي بخش هستي ما

تابستان 97 - خاله مژگان و عمو امین خوش آمدین

1397/6/10 15:36
نویسنده : مامان
254 بازدید
اشتراک گذاری

خدارو شکر امسال تابستون خیلی خوبی داشتیم یکی از اتفاقای خوبشششش .... که خیلی خیلی هم خوب بود ... اومدن خاله مژگان و عععامو امین به ایران بود ... واقعا جمعمون جمع شده بود .همش مهمونی و دور همی ...تهران گردی و رفتن به خونه ی اقوام و فامیل ...خیلی به شما خوش گذشت .البته به همه ی ما در کنار هم خوش گذشت واقعا خدارو شکر میکنیم از داشتن جمعهای گرم فامیلی . علاوه بر تولد شما ، تولد باربد پسر مژده جون هم بود که با نیوشای عزیز به تهران رفتیم خیلی به همگیمون خوش گذشت . مخصوصا به من و شما چون نیوشا جان رو با خودمون برده بودیم . شما نمیزاشتی یک دقیقه فقط یک دقیقه نیوشا راحت باشه و گوشاش استراحت کنه هیپنوتیزمهیپنوتیزمهیپنوتیزمیکبندددد حرف میزدی سوال می پرسیدی .طفلی نیوشای آروم من .

چند روز آبتین و انا اومدن خونه مامان جون بتی و همگی باهم بودیم البته من شبا برمی گشتم خونه ولی شما میموندی پیش خاله مژگان عزیز و با بچه ها و نیوشا حسابی سرت گرم بود  .

خاله خاله جان .جان خاله جان چه خاله ای .چه خاله ای . هرچی بگم از این خاله ها کم گفتم . خاله مژگان حمامت می کرد . .. لباساتو میشست اتو میکرد .می بردت بیرون و پیاده روی .. . بوی گل میدادی از بس میشستت و موهاتو سشوار می کرد . خیلی خیلی از من بهتر مراقب شما بود . خدا خیرش بده .منم چند روزی استراحت کردم . شما اصلا برنمیگشتی خونه ... تاااااا اینکه عااامو امین از المان اومدن و شما رفتی پیش مامان جون فری موندی صبر نداشتی تا یکم عااامو امین استراحت کنه خواب آلودخواب آلودخواب آلودخواب آلود.....دلغکدلغکدلغکدلغک...

از فکر سوغاتیها خوابت نمیرد که .حسابی امسال سوغاتی های رنگاوارنگ گیرت اومد . دست همه ی عزیزان درد نکنه .

 

                                               

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)