21 ماهگي

سلام به دخمل خوب و زيباي ماماني .

دخملم - عزيزم - بزرگ شدي خيلي بزرگ ،خيلي شيرين زبون و خيلي زيبا . يه كم هم تپلي شدي عزيزكم . خوش خوراك هم كه هستي . ديگه من از خدا چي ميخوام .

عزيزم چون ماه به ماه مطالبت رو برات مينويسم نميدونم دقيقا چه چيزهايي رو توي اين ماه ياد گرفتي و چه چيزهايي رو تو ماه قبل . خيلي سريع همه چيز رو ياد ميگيري و عملا جلوي چشم من و بابايي تكرار ميكني . البته هنوز نميتوني خيلي از كلمات رو بگي ولي خب خيلي ها رو هم ميگي مخصوصا جملاتي رو كه اخرش با "شد" تموم ميشه . تقريبا سعي ميكنم هر روز ببرم شما رو پارك و بيرون تا حسابي بازي كني و بدوي .وقتي بابايي هست كه صد در صد بيرون ميريم و بابايي پا به پاي شما ميدوه . خيييييييييييييلي تند ميدوي گاهي هم وسط دويدن ميپري بالا . از سرسره هاي بلند هم خودت ميري بالا و عاشق همسن و سالانت هستي . عاشق بابايي هستي . هميشه بابايي رو صدا ميزني " بابا ايسنا". يعني بابا احسان و منو "ماماني جي" يعني ماماني جون . "ماماني مشه" يعني ماماني مژده و كلي چيزاي ديگه .

تمام اجزاي بدن رو ياد گرفتي و تقريبا جز به جز هم داري ياد ميگيري مثل قلب - گردن - زانو - مچ پا و...تمام لباسها رو هم ميشناسي و بعضي هاشون رو تكرار ميكني .البته بابا احسان روزايي كه خونست با شما خيلي كار ميكنه و همچنين تكرار .

چند ماه بيشتر به تولد 2 سالگي شما نمونده عزيزم . باورم نميشه يه دختر شيرين و عسل دوساله دارم . عزيزم نميدوني وقتي ميام سركار چقدر دلم برات تنگ ميشه . همش به فكرتم و همچنين نگران كه در نبود من خوب خوابيده باشي خوب ناهار خورده باشي خوب بازي كرده باشي و .....