یسنایسنا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

به نام هستي بخش هستي ما

زادروز دوسالگي يسنا

عزيزم سلام . خيلي وقته برات مطلبي ننوشتم تقريبا 2-3 ماهي ميشه . ميخواستم مطالبي بنويسم كه جديد باشه و برات تازگي داشته باشه . خيلي بزرگ شدي - تپل و قد بلند - شيرين مثل عسل و همچنين شيرين زبون . الهي من فدات شم .   امسال تولد دوسالگيت رو جشن گرفتيم دقيقا همون روز دهم مرداد .البته مهمان خاصي نداشتيم . مادربزرگها - پدربزرگها -خاله و عمو جون بودن ولي خبببببببب خيلي عالي بود و حسابي خوش گذشت .خدا رو شكر كه بابايي هم زمان رستش بود و دركنار ما بود. دو سه روز در تدارك بوديم من و بابايي و براي شما هم يك سه چرخه  خريديم كه شما بش ميگي ماشين و هر روز عروسكات رو سوار ميكني و بيب بيب ميگي و........ مهمانها هم به نوبه خود كاد...
17 مرداد 1391

21 ماهگي

سلام به دخمل خوب و زيباي ماماني . دخملم - عزيزم - بزرگ شدي خيلي بزرگ ،خيلي شيرين زبون و خيلي زيبا . يه كم هم تپلي شدي عزيزكم . خوش خوراك هم كه هستي . ديگه من از خدا چي ميخوام . عزيزم چون ماه به ماه مطالبت رو برات مينويسم نميدونم دقيقا چه چيزهايي رو توي اين ماه ياد گرفتي و چه چيزهايي رو تو ماه قبل . خيلي سريع همه چيز رو ياد ميگيري و عملا جلوي چشم من و بابايي تكرار ميكني . البته هنوز نميتوني خيلي از كلمات رو بگي ولي خب خيلي ها رو هم ميگي مخصوصا جملاتي رو كه اخرش با "شد" تموم ميشه . تقريبا سعي ميكنم هر روز ببرم شما رو پارك و بيرون تا حسابي بازي كني و بدوي .وقتي بابايي هست كه صد در صد بيرون ميريم و بابايي پا به پاي شما ميدوه . خي...
20 ارديبهشت 1391

20 ماهگي

عزيزكم خوشكلكم 20 ماهگيت مبارك باشه . حسابي اين ماه به شما خوش گذشت و من هم چون شما رو شاد ميديدم خوشحال ميشدم . اين ماه مصادف شد با نوروز 1391 و خانه تكاني و مسافرت به اهواز  به همراه كلي تداركات و كارهاي نوروزي در كنار شيطنتها و بازيگوشيهاي شما عزيزم.   خانه تكاني نوروز خيلي براي من وقتگير بود چون سركار بودم و عصرها هم با شما وروجك مشغول بودم البته بابا جون حسابي به من كمك كرد و شما هم سنگ تموم گذاشتي به حدي كه برخي از كارها باقي موند براي بعد از سال نو . خريدهاي هفت سين رو من و شما و بابايي انجام داديم با هم كه خيلي به شما و ما خوش گذشت مخصوصا شبي كه باباجون براي شما ماهي خريد. به قول شما " مايييي " . ...
28 فروردين 1391

19 ماهگي

دختر قشنگم ، نازم ، زيبايم ، عشقم ........نميدونم واقعا چي بنويسم كه بشه احساس درونيم رو برات گفته باشم دوست دارم خيلي زياد . نميدوني چه ملوسكي شدي . خييييييييلي زيبا شدي و با زبون شيرينت دل همه را براي خود مي بري .هرچي بگم كم گفتم .عزيزم 19 ماهگيت مبارك باشه  .                        خب از كاراي قشنگت بگم كه همه چيز رو تقليد ميكني و نصفه نيمه ميگي . جمله هم ميگي البته خيلي وقته كه جمله ميگي ولي همينطور به تعدادشون داره اضافه ميشه .مثلا چراغ ها رو كه شب ميبنديم ميگي شب شد. روزا ميگي روووو شد(روز شد). صداي تم...
22 اسفند 1390

18 ماهگی

سلامي دوباره به دخمل خوشگل مامان و بابا . قوربونت بشم عزززززززززززيزم .ماماني نميدوني چقدر دوست دارم و چه لحظات شيرين و زيبايي را با شما تجربه ميكنم و از خدا سپاسگزارم كه يك دخمل خوشكل عسلي به من و بابايي داده . . خب عزيزم از شيرين كاريها و شيرين زبونيهاي اين ماهت  بگم كه باسرعت داري همه چيز رو ياد ميگري و روز به روز سرعتت بيشتر ميشه .كلي كلمه ياد گرفتي .بعضي جاها هم كه كلمه رو نميتوني كامل تلفظ كني ادامه رو به زبون خودت ميگي .نمي دوني چقدر شيرين حرف ميزني .من و بابايي كلي شاد ميشيم . كلماتي يا جملاتي رو كه ميگي : چي شد = چي شد. چي بود= چي بود. تپوم شد= تموم شد . ...
10 بهمن 1390

7 ماهگي

  عزيزم ورود به هفت ماهگيت مبارك . براي ورود به اين ماهت عزيزم با مامان بزرگ فريده رفتيم برات يه دست لباس گرفتيم صورتي كه خيلي بت مياد عزيزم .                     عزيزم موهات خيلي بلند شده بود و خاله مهتاب(پرستار يسنا) موهاتو كوتاه كرد .خيلي ناز شدي عزيزم .موهاتو برداشتم چون موهاي نوزاديت هست عزيزم . اولين كوتاهي موهات مبارك عزيزم                   عزيزم توي اين ماه شما وزن ۷ كيلو و ۷۰ گرم داري . عزيزم خي...
10 بهمن 1390

8 ماهگي

  عزيز دلم هشت ماهگيت مبارك مامان جوني نمي دوني چقدر عزيز شدي . تند و تند داري بزرگ ميشي و من و بابايي اصلا باورمون نميشه كه هشت ماهه به دنيا اومدي . الان غذاهاي متنوعي مي خوري از جمله سوپ كامل - پوره سيب زميني و هويج - آب ميوه سرلاك گندم و برنج و............  هنوز نميتوني چيزي بگي ولي مرتبا آواز ميخوني و ميگي اوووووووووووممممممممم اوووووومم و يا  دددددددددددددددههههه ممممممممممممهههه . هرشب بابايي زنگ ميزنه و با شما حرف ميزنه .ديشب عمو و زن عمو اومدن خونه مامان بزرگ اينا و كلوچه درست كرديم شما هم با كنجكاوي تمام نگاه ميكردي     شما الان ميتوني كمي شيشه شيرت رو ن...
10 بهمن 1390

9 ماهگي

عزيزم ورود به ماه نه زندگيت مبارك .يه بوس بده به ماماني كه اينقدر زود و تند داري بزرگ ميشي .   جيگر طلاي من ببين چه قشنگ ميشيني تو ترازوت؟؟؟؟؟؟ديگه نيازي نيست كه من بخوابونمت توش .البته وقتي ميشيني توش ، همش با دكمه هاش بازي ميكني و نميذاري وزن دقيقت رو نشون بده .   اينم يه عكس خوشكل از ورود به ۹ ماهگيت .اين لباس ناز رو عمو امين به عنوان عيديت برات خريده و خييييييييلي نازه و به شما مياد با يه جفت چكمه خيلي ناز .عزيزم مباركت باشه.  عزيزم توي اين ماه شما خيلي تلاش ميكني تا سرپا وايسي البته اوايل ماه به كمك ما بلند ميشدي و يه جا رو نگه ميداشتي و ديگه نيازي نداشتي كه ما نگه...
10 بهمن 1390

10 ماهگي

مامان جون عزيزم ده ماهگيت مبارك باشه نميدوني چقدر بلا شدي عزيزم و چه كاراي قشنگي ميكني و دل من و بابايي رو آب ميكني . عزيزم رشد وزنيت توي اين ماه خيلي خوب بود ولي متاسفانه مريض شدي و بستري شدي و كلي وزن از دست دادي به خاطر همين ديگه عكس از تو ترازوت نميذارم اينجا تا دوباره جون بگيري.       خب دخمل گلم خيلي وقته نرسيدم بيام برات چيزي بنويسم و يا عكس بذارم به خاطر اينكه شما بعد از مريضيت نياز به پرستاري و مراقبت زياد داشتي و من خيلي خسته ميشدم و وقتي هم مي امدم سر كار باز خيلي خسته بودم و نميشد بيام اينجا تا از تو بنويسم   عزيزم الان شما كاملا...
10 بهمن 1390