یسنایسنا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه سن داره

به نام هستي بخش هستي ما

11ماهگي

مامان جوني عزيزم ورود به يازده ماهگيت مبارك . ايشالا 100000 ماهه بشي به سلامتي و تندرستي .عزيزم ديگه چيزي به زادروزت نمونده و من و بابايي همش داريم فكر ميكنيم كه چه جوري زادروزت رو جشن بگيريم عزيزم . عزيزم خيلي كارها رو ياد گرفتي كه انجام بدي و سرعت عملت خيلي بيشتر شده .مثلا با روروئك خيلي تند تند راه ميري البته قبلا هم گفته بودم كه توش نميشيني از بيرون هلش ميدي. ميري بالا و روي لبش ميايستي و من يا بابايي تند تند راه ميبريمت كيفي ميكنيا واسا خودت .دو سه قدم راه ميري بعد ميافتي .دست ميزني خيلي قشنگ .البته وقتي كه ذوق ميكني يا برات ناناي ميذاريم .هرموقع اهنگ شاد گوش ميكني سريع شروع ميكني به ناناي كردن . الهي...
10 بهمن 1390

12 ماهگی

سلام عزيزم ورود به دوازده ماهگيتو تبريك ميگم عزيزم .برا خودت ديگه خانمي شدي  و كلي كاراي شيرين ميكني  . خيلي سريع راه ميري و وقتي يه دسته گل به آب ميدي يا داري خراب كاري ميكني تا منو ميبيني در ميري البته وسايل مورد نيازتو برميداري و در ميري. الهي قوربونت شم  .توپ بازي رو خييييييييلي دوست داري ولي اصلا به تلويزيون و برنامه هاي آموزشي مخصوص سن خودت توجه نميكني .اسباب بازي هم كه اصلا دوست نداري .فقط توپ. البته علاقه زيادي به وسايل بزرگتر ها داري از جمله كيف من و بابايي .اگه چشم منو دور ببيني و كيفم دم دست باشه برش ميداري و ميذاري رو شونه هات و راه ميفتي تو خونه نميدونم كجا ميخواي بري عزيزم. خب از خبرها...
10 بهمن 1390

17 ماهگي

عزيزم 17 ماهگيت مبارك باشه .دوست دارم يه عالمه . خيلي بزرگ و بامزه شدي عشق من و همچنين خيلي كلمه و كارهاي جديد ياد گرفتي . توي اين ماه يه مسافرت با هم رفتيم كه جاي بابايي خيلي خالي بود . خيلي به من و شما خوش گذشت عزيزم خيلي از كارها و كلمات رو توي مسافرت ياد گرفتي و بيشتر بخاطر اين بود كه چندين نفر با شما كار مداوم و صحبت ميكردن ،برات شعر ميخوندن و... براي اولين بار دايي و خاله و زندايي و شوهرخاله و از همه بهتر و مهمتر دختر خاله خوب و مهربونتو - نيوشا - رو ديدي كه خيلييييي شما رو دوست داره . من و شما دو هفته در كنارشون بوديم و همچنين مراسم كريسمس رو كه خيلي براي شما جالب بود . چون همه جا چراغوني بود و پر از تزئينات زرق و ...
28 دی 1390

16 ماهگي

     گلم... ورود به 16 ماهگيت مبارك باشه عزيزم . واي كه چقدر خوشگل شدي .خيلي شيطون شدي .از دست  شما وووروجك.تمام كارهاتو فقط با دويدن انجام ميدي.از صبح كه بيدار ميشي همينجور ميدوي .انگار دنبالت كردن. تمام اسباب بازيهاتو مياري توي هال و ميريزي وسط .سبد اسباب بازي هاتو با زحمت حمل ميكني گاهي هم ميكشي روي قالي بعد برعكسش ميكني و همه چيز رو ميريزي .عاشق اينكار هستي عزيزم.بعد دونه دونه انتخاب ميكني ميچيني روي ميز وسط البته باهاشون حرف ميزني و اسماشون رو به زبون خودت ميگي.الهي من قوربون اون زبونت شم.بعد ميري سراغ كمدت.دستت به دسته كمد نميرسه بنابراين كشاب اول كمدت رو ميكشي بيرون بعد از زير، در كمد ر...
5 آذر 1390

15 ماهگی

عزيزم 15 ماهگيت مبارك باشه .خوشكل خانم ما . خيلي بزرگ شدي و شيطون . پرستار شما ديگه نمياد و من دنبال يه پرستار خوب هستم .مامان بزرگ اينا هم از اهواز اومدن .خيلي دلشون برات تنگ شده بود .بابابزرگ بعد از 3 روز برگشت اهواز ولي مامان بزرگ مونده پيش شما تا يه پرستار خوب براي شما پيدا بشه .خيلي شما رو دوست داره خيلي زياد و مرتب به شما ميرسه مخصوصا وقتي من ميام سركار.خب از شيرين كاريهايي كه توي اين ماه ياد گرفتي بگم برات : از پله ها ياد گرفتي چه جوري بري بالا و پايين - از عضوهاي بدن ، دست رو نشون ميدي البته عزيزم شما خيلي زود يه چيزي رو توي ذهنت ضبط ميكني اما ما هرچي از شما بخوايم انجام نميدي .من فقط توي خلوت و وقتي داري با خودت و اسباب ب...
19 مهر 1390

14 ماهگی

عزيزم 14 ماهگيت مبارك باشه .خوشكل خانم .خيلي وقته نرسيدم بيام اينجا از كارهاي شما - شيرين كاريات و صحبت كردنت بنويسم.   خيلييييييييييي عزيز و ناز شدي و اينقدر من وبابايي دوستت داريم كه نميدونيم چي كار كنيم باهات .هرچي مي بوسيمت فايده نداره . الهي دورت بگردم .خيلي سريع داري بزرگ ميشي و همه چيز رو كه ميبيني، سريع تو ذهنت ضبط ميكني .گاهي دلم براي اون موقع كه كوچيك بودي تنگ ميشه . آخر شهريور ماه بود كه مامان بزرگ و بابا بزرگ اينا از مسافرت چند ماهه برگشتن با كلي سوغاتي هاي خوشكل. شما خيلي خوشحالي و همش دوست داري بري خونه مامان بزرگ اينا و اصلا پيش ما واي نميسي . خيلي به سي دي با ني ني علاقه نشون ميدي و ميشيني روي مبل و نگاه ميكني و...
12 مهر 1390

(1سالگي) 13 ماهگي

  يسنايي، گل مامان و بابا يك سالگيت مبارك باشه عزيزم. اميدوارم هميشه تا 120 سال، نه 200 سال، نه تا هميشه تندرست - شاد  و موفق باشي و من وبابايي با ديدن شما، خرسند و شاد بشيم . چقدر زود گذشت اين يكسال .باورم نميشه يكسال از به دنيا اومدن شما ميگذره .سال گذشته اين موقع چه دوراني داشتيم .شما خيلي كوچولو بودي .هيچ كس جرات نميكرد در اغوش بگيرتت بجز من و بابايي.همه مي ترسيدن .يواش يواش بزرگ شدي و الان كه ديگه برا خودت خانمي شدي و......... چقدر شيرين و سبز هستند خاطرات من و شما و بابايي در كنار هم. عزيزم بابايي براي ورود به يكساليت يه شعر قشنگ سروده : يكسالگي دختر ناز بنده ...
2 شهريور 1390

سروده هاي زيباي بابايي

      شكرانه به نام خداوند بخشنده و مهربان كه بخشيد يسنا، مرا اين زمان به نام خداوند پاك و طهور كه بخشيد مرا دري از كوه نور به نام خداوند رزاق نيك كه روزي دهد دخترم را به نيك به نام خداوند گوهر نشان كه رب است او بر زمين و زمان چه گويم كه شكرش ناگفتني ست به دوران نگفتند و نگويند نيز چو دندان دراورد در اين ماه،به كند شكر ايزد در اين شامگه   (۱۰/۱۱/۸۹)   دندان دختر من درآورده دو دندون برميداره قندارو از تو قندون دو دندون سفيد داره و تمييييييييز مامان بزرگ براش يه چايي بريز ...
9 مرداد 1390

مرواريدهاي يسنا

زيز دلم دندون دراوردن شما ماجرايي بس طولاني داشت عزيزم كه لان با تما جزئيات برات مي نويسم . عزيزم شما از دو - سه ماهگي خيلي ابريزش از لثه هات داشتي و من مجبور بودم تند تند برات پيشبند بذارم وگاهي هم برم بخرم .بعضي اوقات كلافه ميشدم. دكتر گفت داره لثه سفت ميكنه .وقتي رسيدي به اواخر ماه ۵ خيلي خيلي بي قراري ميكردي و من واقعا خسته ميشدم .شب تا صبح و صبح تا شب نق مي زدي .شبا تا چشام گرم ميشد ميزدي زير گريه و من بايد پا ميشدم و ميومدم تو اتاقت و راه ميبردمت و گاهي تا صبح اين كار ادامه داشت و واقعا ميبريدم از خستگي. تا اينكه رسيدي به اواخر ماه ۶ و اين روند همچنان ادامه داشت .گاهي كه ميبردمت پيش بابابزرگ محمد تب خفيفي داشتي و بابابزرگ...
9 خرداد 1390