حرفهای مادرانه - دخترانه (مرداد 98)
دختر گلم ، عزیزم ، خیلی وقت بود فرصت نشده بود برات از خاطرات شیرینت ، صحبتهای قشنگت ، حرفهای بامزه ات ، شلوغ کاریهات چیزی بنویسم . تا چشم به هم گذاشتم یه سال گذشت .دلم یه جورایی گرفته . اخه چرا اینقدر زود بزرگ میشی مادر . دو روزه دیگه نه سالت تموم میشه .من دیگه نمیتونم مثل قدیما بچلونمت بخورمت .. یکم هم حالم گرفتس چون نمیشه برات تولد بگیرم عزیز دلم . حسابی تو کارا گیر افتادیم اسباب کشی کردیم به خونه جدیدمون ولی هنوز فرصت نشده خونه مون رو بچینیم و فعلا مهمان مامان بتی خانم هستیم مامان جون فری هم رفتند اهواز دیدن خاله توران . فعلا همینطور موندیم تا ببینیم چی میشه . تابستان گرم شروع شده و حسابی شما مشغول کلاسهایت هستی . البته تای...