یسنایسنا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

به نام هستي بخش هستي ما

حرفهای مادرانه - دخترانه (مرداد 98)

دختر گلم ، عزیزم ، خیلی وقت بود فرصت نشده بود برات از خاطرات شیرینت ، صحبتهای قشنگت ، حرفهای بامزه ات ، شلوغ کاریهات چیزی بنویسم . تا چشم به هم گذاشتم یه سال گذشت .دلم یه جورایی گرفته . اخه چرا اینقدر زود بزرگ میشی مادر . دو روزه دیگه نه سالت تموم میشه .من دیگه نمیتونم مثل قدیما بچلونمت بخورمت .. یکم هم حالم گرفتس چون نمیشه برات تولد بگیرم عزیز دلم . حسابی تو کارا گیر افتادیم اسباب کشی کردیم به خونه جدیدمون ولی هنوز فرصت نشده خونه مون رو بچینیم و فعلا مهمان مامان بتی خانم هستیم  مامان جون فری هم رفتند اهواز دیدن خاله توران . فعلا همینطور موندیم تا ببینیم چی میشه . تابستان گرم شروع شده و حسابی شما مشغول کلاسهایت هستی . البته تای...
8 مرداد 1398

تابستان 97 - خاله مژگان و عمو امین خوش آمدین

خدارو شکر امسال تابستون خیلی خوبی داشتیم یکی از اتفاقای خوبشششش .... که خیلی خیلی هم خوب بود ... اومدن خاله مژگان و عععامو امین به ایران بود ... واقعا جمعمون جمع شده بود .همش مهمونی و دور همی ...تهران گردی و رفتن به خونه ی اقوام و فامیل ...خیلی به شما خوش گذشت .البته به همه ی ما در کنار هم خوش گذشت واقعا خدارو شکر میکنیم از داشتن جمعهای گرم فامیلی . علاوه بر تولد شما ، تولد باربد پسر مژده جون هم بود که با نیوشای عزیز به تهران رفتیم خیلی به همگیمون خوش گذشت . مخصوصا به من و شما چون نیوشا جان رو با خودمون برده بودیم . شما نمیزاشتی یک دقیقه فقط یک دقیقه نیوشا راحت باشه و گوشاش استراحت کنه یکبندددد حرف میزدی سوال می پرسیدی .طفلی نیوشای آروم...
10 شهريور 1397

تابستان 97 - آبشار لفور

سلام به دختر گلم . خسته نباشی از درس و امتحانات . آفرین به شما که با موفقیت تمام کلاس دوم رو پشت سر گزاشتی و یه پله بالاتر رفتی . البته تلاش خودت باعث شد که اینچنین موفق بشی . پس از پایان درسا و تعطیل شدن مدرسه برنامه های زیادی پیش رو بود . اولین جایی که رفتیم ابشار نوردی لفور بود که بسیار لذت بخش بود . خیلی بمون خوش گذشت . هوای عالی اخرین ماه بهار ، سرسبزی و تازگی درختان ، رودخانه ی پر آب لفور با هفت آبشارش همگیمون رو به وجد آورده بود . شما هم که مثل همیشه عالی بودی . یه روز کامل در کنار گروه بودی بدون اینکه احساس خستگی کنی مقدار زیاد کوه پیمایی و رودخانه نوردی کردی . موقع  خوردن ناهار در کنار رودخانه با یک اسب به اسم...
10 شهريور 1397

جشن تولد ۸ سالگی یسنای گل من

ربات نی نی وبلاگ : پیش نمایش مطلب شما : تولد ۸ سالگی دخترم . دخترم تولدت مبارک... چقدر زمان عجله داره ... چقدر همه چیز زود میگذره ... باورم نمیشه موش موشک من ۸ ساله شدی .... داری ۹ ساله میشی ... ما جشن گرفتیم یه مهمونی کوچولو تو رستوران ... این تولد چه تولد خوبی بود چون هم عمو امین اومد ایران و هم خاله مژگان و نیوشا جان .عزیز دل... همگی شب رفتیم رستوران سیب تو مهرشهر .بسیار عالی بود و خیلی به همگی خوش گذشت ... مهمانان عزیزمون .... مامان جونها .بابا حمید و خاله مهین جان ... عمو و خاله ها و نیوشا جان .خاله نغمه و خاله مژده جان و عمو بهمن و فرشاد ... باران و باربد ... زندایی مرضیه جان و ابتین و انا جان......
6 شهريور 1397

تولد 6 سالگی یسنا جان

دختر گلم تولد امسالتو خیل مختصر و کوچولو و زیبا گرفتیم . به سفارش خودت توی حیاط گرفتیم . البته یک سخت بود چون خب مرداد ماه هوا خیلی گرمه و من مجبور شدمتوی گرما تمام درختان انگور رو با بادکنک تزئین کنم . چون اسباب کشی داشتیم خب شرایط کامل مهیا نبود و خیلی من خسته شدم اما با دیدن شادی شما خستگی از تنم درومد .. دوستانت هم بسیار لذت بردن که تولد توی حیاط بود و براشون خیلی جالب بود  کیکت ساده بود و شام تولدت هم ماکارانی بود ..     دعوتیهای امسال ابتین و انای عزیز باران جان میشا نفس عزیز رونیا جان کوروش عزیز   از همگی ممنونیم ک...
10 مهر 1396

تولد ۷ سالگی یسنا جان

  سلام و درود به دختر نازنینم مرداد ماه شد و ماه تولد تو اومد و هزارتا برنامه و آرزو که مدام ذهن شمارو مشغول کرده بود . مامان کادو اسکوتر میخوام ..... مامان کادو عروسکای پونی میخوام مامام کادو امسال ........ چی میخوام.... بعد از انتخاب روز تولد و دوستانت, شروع به خریدن تدارکات کردیم ... از شب قبل تولد میرقصیدی و اهنگ گذاشته بودی بابا احسان که فشرده شیفت گرفته بود و خیلی درگیر بود این شد که من مجبور شدم از دیگران کمک بگیرم .شب قبل از تولد مامان جون فری و بابا حمید اومدن موندن پیش شما تا من بتونم خریدای تولد رو انجام بدم و همچنین نگین کارگر مامان جون بتی هم اومد برای تمیز کردن خونه و .....
9 مهر 1396

کلاس دوم یسنا جان

روز اول مهر روز پر ازشور و شادی روز پر از عشق و اشک شوق روز تپیدن دوباره قلب همه مادران و پدران روز شروعی دوباره روز هم شاگردی سلام روز دلتنگی های کودکانه روز مرور خاطرات خوش کودکی   و در نهایت روز شروع سال جدید و کلاس دوم یسنا     د ختر گلم خیلی وقته چیزی برات ننوشتم . سال سختی پشت سر گزاشتیم پر از مشغله و کار و بیماری باباجون و در نهایت ازدست اون که غم بزرگی برای همگی ما بوده و هست . شما به کلاس دوم رفتی  و من واقعا از داشتن دختر گلی مثل شما خدارو سپاس میگویم .چی بهتر و بالاتر از این هست که روز اول مهر شما با آمادگی تمام به کلاس...
3 مهر 1396