یسنایسنا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

به نام هستي بخش هستي ما

خاطرات کویر

دختر خوب و گلم درود . سلام ... سلام به روی ماهت ... با اینکه هر روز میبینمت و میبوسمت ولی باز وقتی میخوام برات بنویسم انگار یه دنیا ازت دورم و خیلی دلم برات تنگ میشه . ماه گذشته پس از هماهنگی های طولانی بالاخره موفق شدم تور کویر هتل بالی رو رزرو کنم ...هوا خیلی سرد شده بود همششش بارندگی .خیلی تردید داشتم که بریم ولی خب طی بررسیهایی که انجام دادم و اطلاعاتی که خانم امینی مسئول تور توی اصفهان داد , تصمیم بر این شد که بریم . شما خیلی خوشحال بودی بیشتر بخاطر دیدن شترها و شتر سواری ... همش لحظه شماری میکردی که بریم .. وسایلت رو جمع کرده بودی و به همه اعلام کرده بودی که ما میریم کویر . خیلی دوست دارم خیلی ...چون دختر ...
4 آذر 1394

زادروز 5 سالگی نینی های ناز مرداد 89

سلام و درود بر دختر گل مردادیم . امسال هم تولد نینیهای ناز مردادی رو در تاریخ 16 هم مرداد ماه برگزار کردیم . فاطیما جان و همسر محترمشون ( مادر و پدر گلارین) تمام زحمت برگزاری تولد رو کشیدن و تمام هماهنگی های لازم رو انجام دادن تا ما بتونیم همه دور هم جمع بشیم  و یک روز به یاد موندنی دیگری در کنار هم داشته باشیم . همگی متشکریم . تولد امسال در اتاق تولد سالن بازی پاساژ الماس , میدون هروی تهران برگزار شد .   آرشیدا - آیلین - یسنا - نادیا     بردیا - یسنا - آوینا -  امیرحسین   یسنا - نادیا - بردیا - آوینا - امیرحسین - برسام - د...
1 شهريور 1394

جشن تولد 5 سالگی مبارک باشه

سلام به دختر گلم که 5 ساله شده . خیلی خیلی بزرگ شده و خوشکل . امسال شما خیلی خوشحال بودی ربرای رسیدن ماه تولدت . مدام از من می پرسیدی" مامان مرداد شده "  " چند روز مونده تا تولدم " " من تولد هلوکیتی میخوام ها  با لباس هلوکیتی و کفش پاشنه بلند " " بابام میاد؟ کادوم چیه " روز تولد شما 10 مرداد هست که امسال بابا نبود و دقیقا 11 مرداد از سرکار برگشت . ما تصمیم گرفتیم یه جشن تولد برای شما در مهد کودک بگیریم در کنار دوستان شما . چون همیشه در جشنهای بچه های مهد شرکت میکردی و خیلی علاقه داشتی روزی جشن شما رو در مهد بگیریم . روز چهارشنبه 14 ...
17 مرداد 1394

نوروز سال 1394

باسلام به دخمل گلم عیدت مبارک باشه عزیزم هزاران بار . باز هم بهاری دیگر از راه رسید و شما 5 امین بهار زندگیت را پشت سر گذاشتی به امید هزاران بهار  سلامتی و شادی برای تو دختر عزیزم. امسال بهار بابا احسان پیش ما نبود و ما بعد از بررسیهای بسیار تصمیم گرفتیم بریم اهواز .هم مامان جون فریده خیلی دلش میخواست هم من دیدم شما خیلی تنهایی تو عید اذیت میشی . خلاصه بلیط گرفتیم برای 27 ام و رفتیم اهواز .خیلی همه چیز عالی بود اونجا و خیلی به شما و من خوش گذشت .اما طبق معمول شما سرماخوردی و تب شدید کردی طوری که از شب سال تحویل که ساعت 2.30 نیمه شب بود تا ساعت 7 صبح من شما رو با کیسه یخ خنک میکردک اما تب شما پایین نمیومد . ظهر هم خ...
10 مرداد 1394

5 سال خوب گذشت

سلام به دختر گلم دختر شیرین زبونم دختر عروسکم نمیدونم دیگه چی بگم چی بنویسم که واقعا احساس درونیه من رو بیان کنه ... قند عسلم... همه زندگیم ... تولد 5 سالگیت مبارک باشه فرشته کوچوله من ... فرشته زیبای من ... باورم نمیشه واقعا 5 سال گذشت ؟؟؟؟؟ 5 سال ؟؟؟؟؟ پر از هیاهو .... پر از شیرینی ... پر از سختی .... گاهی دردسرساز و همیشه خاطره ساز ... خاطره های بس شیرین و ماندگار در کنار خانواده های عزیزمون و دوستان مهربونمون ... پر از حرفای ماندگار و اتفاقات و سفرهای به یادماندنی ....   و در نهایت بابا احسان و من  سپاسگذاریم از خداوند مهربان برای بودن باتو , بازی کر...
10 مرداد 1394

زمستان سخت

دختر گلم سلام بعد از مدتها دوباره اومدم .. تا خاطرات رو برات بنویسم .   دختر گلم خیلی مستقل و بزرگ شدی همچنین خیلی عاقل تر از قبل ... البته خب دردسرهای خاص خودت رو هم داری ولی اینقدر شیرین هستی و دوست داشتنی که من با دیدنت خستگی کارم رو از تنم به در میکنم.. این زمستون که گذشت هم شما و هم من خیلی دردسر کشیدیم .خیلی خیلی زیاد . دقیقا یک شب مامان جون مهمونی گرفته بود خونش و همه دور هم بودیم که شما آنقدر پرخوری کردی که حالت بهم خورد و یکی دوشب من بات گیر بودم و پتو و ملافه میشستم. البته بابا احسان هم بودن و همچنین مامان جون فریده ...خدارو شکر اون دو سه روز گذشت و شما بهتر شدی ولی خب همش دلدرد داشتی...
4 خرداد 1394

پاييز 4 سالگي

سلام دختر گلم . ميخوام برات از خاطرات زيباي پاييزي كه گذشت بنويسم . يه فصل گذشت با تمام زيباييهاش و خاطرات خوبش . خدارو سپاس كه سرشار بود  از خاطرات شيرين و به ياد موندني . از ابتداي مهرماه شما رو ثبت نام كرديم مهد كودك پيشرو. همون مهدكودك ديانا كه خيلي دوست داشتي بري . روزهاي اول بابا احسان شمارو همراهي ميكردن تا دلتنگي نكني .يك روز هم مامان جون فريده زحمت كشيدن و همراه شما اومدن مهد . خوشبختانه خوب با شروع مهد كنار اومدي و حسابي سرگرم هستي .دختر بسيار مستقلي هستي با توجه به سن و سالت.اينو حتي مدير مهد ، آيدا جون بعد از ديدن شما تو يكي دو جلسه به من گفت. ساعت خورد و خوراك و خواب شما هم تغيير كرده. خب ب...
3 دی 1393