یسنایسنا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه سن داره

به نام هستي بخش هستي ما

18 ماهگی

سلامي دوباره به دخمل خوشگل مامان و بابا . قوربونت بشم عزززززززززززيزم .ماماني نميدوني چقدر دوست دارم و چه لحظات شيرين و زيبايي را با شما تجربه ميكنم و از خدا سپاسگزارم كه يك دخمل خوشكل عسلي به من و بابايي داده . . خب عزيزم از شيرين كاريها و شيرين زبونيهاي اين ماهت  بگم كه باسرعت داري همه چيز رو ياد ميگري و روز به روز سرعتت بيشتر ميشه .كلي كلمه ياد گرفتي .بعضي جاها هم كه كلمه رو نميتوني كامل تلفظ كني ادامه رو به زبون خودت ميگي .نمي دوني چقدر شيرين حرف ميزني .من و بابايي كلي شاد ميشيم . كلماتي يا جملاتي رو كه ميگي : چي شد = چي شد. چي بود= چي بود. تپوم شد= تموم شد . ...
10 بهمن 1390

7 ماهگي

  عزيزم ورود به هفت ماهگيت مبارك . براي ورود به اين ماهت عزيزم با مامان بزرگ فريده رفتيم برات يه دست لباس گرفتيم صورتي كه خيلي بت مياد عزيزم .                     عزيزم موهات خيلي بلند شده بود و خاله مهتاب(پرستار يسنا) موهاتو كوتاه كرد .خيلي ناز شدي عزيزم .موهاتو برداشتم چون موهاي نوزاديت هست عزيزم . اولين كوتاهي موهات مبارك عزيزم                   عزيزم توي اين ماه شما وزن ۷ كيلو و ۷۰ گرم داري . عزيزم خي...
10 بهمن 1390

8 ماهگي

  عزيز دلم هشت ماهگيت مبارك مامان جوني نمي دوني چقدر عزيز شدي . تند و تند داري بزرگ ميشي و من و بابايي اصلا باورمون نميشه كه هشت ماهه به دنيا اومدي . الان غذاهاي متنوعي مي خوري از جمله سوپ كامل - پوره سيب زميني و هويج - آب ميوه سرلاك گندم و برنج و............  هنوز نميتوني چيزي بگي ولي مرتبا آواز ميخوني و ميگي اوووووووووووممممممممم اوووووومم و يا  دددددددددددددددههههه ممممممممممممهههه . هرشب بابايي زنگ ميزنه و با شما حرف ميزنه .ديشب عمو و زن عمو اومدن خونه مامان بزرگ اينا و كلوچه درست كرديم شما هم با كنجكاوي تمام نگاه ميكردي     شما الان ميتوني كمي شيشه شيرت رو ن...
10 بهمن 1390

9 ماهگي

عزيزم ورود به ماه نه زندگيت مبارك .يه بوس بده به ماماني كه اينقدر زود و تند داري بزرگ ميشي .   جيگر طلاي من ببين چه قشنگ ميشيني تو ترازوت؟؟؟؟؟؟ديگه نيازي نيست كه من بخوابونمت توش .البته وقتي ميشيني توش ، همش با دكمه هاش بازي ميكني و نميذاري وزن دقيقت رو نشون بده .   اينم يه عكس خوشكل از ورود به ۹ ماهگيت .اين لباس ناز رو عمو امين به عنوان عيديت برات خريده و خييييييييلي نازه و به شما مياد با يه جفت چكمه خيلي ناز .عزيزم مباركت باشه.  عزيزم توي اين ماه شما خيلي تلاش ميكني تا سرپا وايسي البته اوايل ماه به كمك ما بلند ميشدي و يه جا رو نگه ميداشتي و ديگه نيازي نداشتي كه ما نگه...
10 بهمن 1390

10 ماهگي

مامان جون عزيزم ده ماهگيت مبارك باشه نميدوني چقدر بلا شدي عزيزم و چه كاراي قشنگي ميكني و دل من و بابايي رو آب ميكني . عزيزم رشد وزنيت توي اين ماه خيلي خوب بود ولي متاسفانه مريض شدي و بستري شدي و كلي وزن از دست دادي به خاطر همين ديگه عكس از تو ترازوت نميذارم اينجا تا دوباره جون بگيري.       خب دخمل گلم خيلي وقته نرسيدم بيام برات چيزي بنويسم و يا عكس بذارم به خاطر اينكه شما بعد از مريضيت نياز به پرستاري و مراقبت زياد داشتي و من خيلي خسته ميشدم و وقتي هم مي امدم سر كار باز خيلي خسته بودم و نميشد بيام اينجا تا از تو بنويسم   عزيزم الان شما كاملا...
10 بهمن 1390

11ماهگي

مامان جوني عزيزم ورود به يازده ماهگيت مبارك . ايشالا 100000 ماهه بشي به سلامتي و تندرستي .عزيزم ديگه چيزي به زادروزت نمونده و من و بابايي همش داريم فكر ميكنيم كه چه جوري زادروزت رو جشن بگيريم عزيزم . عزيزم خيلي كارها رو ياد گرفتي كه انجام بدي و سرعت عملت خيلي بيشتر شده .مثلا با روروئك خيلي تند تند راه ميري البته قبلا هم گفته بودم كه توش نميشيني از بيرون هلش ميدي. ميري بالا و روي لبش ميايستي و من يا بابايي تند تند راه ميبريمت كيفي ميكنيا واسا خودت .دو سه قدم راه ميري بعد ميافتي .دست ميزني خيلي قشنگ .البته وقتي كه ذوق ميكني يا برات ناناي ميذاريم .هرموقع اهنگ شاد گوش ميكني سريع شروع ميكني به ناناي كردن . الهي...
10 بهمن 1390

12 ماهگی

سلام عزيزم ورود به دوازده ماهگيتو تبريك ميگم عزيزم .برا خودت ديگه خانمي شدي  و كلي كاراي شيرين ميكني  . خيلي سريع راه ميري و وقتي يه دسته گل به آب ميدي يا داري خراب كاري ميكني تا منو ميبيني در ميري البته وسايل مورد نيازتو برميداري و در ميري. الهي قوربونت شم  .توپ بازي رو خييييييييلي دوست داري ولي اصلا به تلويزيون و برنامه هاي آموزشي مخصوص سن خودت توجه نميكني .اسباب بازي هم كه اصلا دوست نداري .فقط توپ. البته علاقه زيادي به وسايل بزرگتر ها داري از جمله كيف من و بابايي .اگه چشم منو دور ببيني و كيفم دم دست باشه برش ميداري و ميذاري رو شونه هات و راه ميفتي تو خونه نميدونم كجا ميخواي بري عزيزم. خب از خبرها...
10 بهمن 1390

17 ماهگي

عزيزم 17 ماهگيت مبارك باشه .دوست دارم يه عالمه . خيلي بزرگ و بامزه شدي عشق من و همچنين خيلي كلمه و كارهاي جديد ياد گرفتي . توي اين ماه يه مسافرت با هم رفتيم كه جاي بابايي خيلي خالي بود . خيلي به من و شما خوش گذشت عزيزم خيلي از كارها و كلمات رو توي مسافرت ياد گرفتي و بيشتر بخاطر اين بود كه چندين نفر با شما كار مداوم و صحبت ميكردن ،برات شعر ميخوندن و... براي اولين بار دايي و خاله و زندايي و شوهرخاله و از همه بهتر و مهمتر دختر خاله خوب و مهربونتو - نيوشا - رو ديدي كه خيلييييي شما رو دوست داره . من و شما دو هفته در كنارشون بوديم و همچنين مراسم كريسمس رو كه خيلي براي شما جالب بود . چون همه جا چراغوني بود و پر از تزئينات زرق و ...
28 دی 1390

16 ماهگي

     گلم... ورود به 16 ماهگيت مبارك باشه عزيزم . واي كه چقدر خوشگل شدي .خيلي شيطون شدي .از دست  شما وووروجك.تمام كارهاتو فقط با دويدن انجام ميدي.از صبح كه بيدار ميشي همينجور ميدوي .انگار دنبالت كردن. تمام اسباب بازيهاتو مياري توي هال و ميريزي وسط .سبد اسباب بازي هاتو با زحمت حمل ميكني گاهي هم ميكشي روي قالي بعد برعكسش ميكني و همه چيز رو ميريزي .عاشق اينكار هستي عزيزم.بعد دونه دونه انتخاب ميكني ميچيني روي ميز وسط البته باهاشون حرف ميزني و اسماشون رو به زبون خودت ميگي.الهي من قوربون اون زبونت شم.بعد ميري سراغ كمدت.دستت به دسته كمد نميرسه بنابراين كشاب اول كمدت رو ميكشي بيرون بعد از زير، در كمد ر...
5 آذر 1390

15 ماهگی

عزيزم 15 ماهگيت مبارك باشه .خوشكل خانم ما . خيلي بزرگ شدي و شيطون . پرستار شما ديگه نمياد و من دنبال يه پرستار خوب هستم .مامان بزرگ اينا هم از اهواز اومدن .خيلي دلشون برات تنگ شده بود .بابابزرگ بعد از 3 روز برگشت اهواز ولي مامان بزرگ مونده پيش شما تا يه پرستار خوب براي شما پيدا بشه .خيلي شما رو دوست داره خيلي زياد و مرتب به شما ميرسه مخصوصا وقتي من ميام سركار.خب از شيرين كاريهايي كه توي اين ماه ياد گرفتي بگم برات : از پله ها ياد گرفتي چه جوري بري بالا و پايين - از عضوهاي بدن ، دست رو نشون ميدي البته عزيزم شما خيلي زود يه چيزي رو توي ذهنت ضبط ميكني اما ما هرچي از شما بخوايم انجام نميدي .من فقط توي خلوت و وقتي داري با خودت و اسباب ب...
19 مهر 1390